- دنگ بزوئن
بر رای و عقل کسی مسلط شدن، ترغیب کردن
معنی دنگ بزوئن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سو سوزدن چشم، نور چشم
به حمله واداشتن سگ های شکاری به محل زندگی گراز
شیر آمدن از پستان به طور ناگهانی، جهیدن رگ پستان در اثر
دل زدگی
بخیه زدن کوک زدن
رویش گیاه، جوشش آب، در زدن
چلاندن رخت، چنگ زدن، چنگ انداختن
شکسته بندی کردن، تا نهایت فرو بردن
جوانه زدن
گینگ بزوئن
حرکت شدید و ممتد کمر و کفل مرد به قصد نایش عمل مقاربت، قر
لنگ زدن
زانو زدن
زنگ زدن فلزات
چرخیدن، دور زدن
جهت پاسخ منفی شانه ها را بالا انداختن
به هن و هن افتادن، نفس نفس زدن
نفس نفس زدن، دمیدن
جویدن، جهیدن پرنده
بخیه زدن، کوک زدن
نوعی مجازات، دار زدن، آویزان کردن
پرحرفی کردن، پرچانگی کردن
صدا زدن، بانگ بر آوردن
سوهان زدن
زنگ زدن فلزات
چیزی را به تندی برداشتن، قاپیدن
باران کوتاه مدت، نم زدن